پرگار| مهدی زمان زاده| بنیاد موقوفات محمود افشار، یادگار ارزشمند ایرج افشار، ایرانشناس یزدی تبار برجسته، مجموعه نشست هایی با عنوان سه«شبهای وحدت ملّی» برای استانهای مختلف کشور برگزار می کند. در ششمین شب این نشست در روز سهشنبه، شش شهریور ماه «شب استان یزد» با سخنرانی چهره هایی همچون سیّد مصطفی محققداماد، اصغر دادبه، داریوش مهرشاهی، حسین مسرت، علیاکبر جعفری و پیام شمسالدینی درباره وجوه فرهنگی، هنری، تاریخی و اجتماعی یزد برگزار شد.
آیتا… محقق داماد، چهره علمی بین المللی در سخنانی در این نشست به یادآوری روزگار اجتماعی و فرهنگی یزد در همین چند سال پیش، نسبت به وضعیت فعلی جامعه یزد ابراز ناخشنودی و تاسف کرد. با توجه به اهمیت درک درست از سخنان وی، هفته نامه پرگار متن کامل سخنرانی او با رویکرد وفاداری به متن را منتشر میکند.
استان یزد برای همه اهل ایران زمین شناختهشده است و نام غریب و ناآشنایی نیست. فکر نمیکنم کسی در این جلسه یزد را ندیده باشد که من دربارهاش توصیف کنم، ولی درباره یزد آن جاهایی که افرادی که ندیدهاند، وقتی که انسان صحبت میکند، علاقمند میشوند که آنجا را ببیند. ما باید این جلسه را برای غیریزدیها در حضور غیریزدیها صحبت میکردیم تا آنهایی که یزد را ندیدهاند، علاقه شوند. یک شهر کهن، همه چیزش کهن است. عالمان بسیار بزرگ، شخصیتهای بسیار بزرگ، متفکرین عالیقدر که تمدن ایران زمین یک مقدار زیادی روی دوش آنها در طول تاریخ بوده و هست. حوزه علمیه قم از شما دوستان یزدی است، از درون یزد برخاسته و موسس آن یک یزدی است و من مفتخرم از یکی از روستاهای بسیار کوچک در اطراف یزد هستم. چه از نظر مادر و چه از نظر پدر روستازاده یزدی هستم.
ولی این کهن بودن، مربوط به گذشتهها نیست؛ شعرای گذشته داشتیم بسیار زیاد. وحشی بافق از آن بافق ما هست.
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل راه نداشت
جناب استاد دادبه هم در این جمع هستند، من نباید حضور ایشان شعر بخوانم و دم از شعر بزنم. به هر حال شعرای بسیار بسیار بزرگ. همین آقای وزیری که کتابخانهاش را شما امروز میبینید، ما از نزدیک با ایشان مأنوس بودیم. با زبان شعر سخن میگفت، شاعر نبود، ولی همانطور که حرف میزد، پاسخ شما را با شعر پاسخ میگفت. مثلا لابلای سخنش علیالدوام با شعر حرف میزد. مرحوم آسیدعلی محمد وزیری(ره) با چه خلوصی آن کتابخانه را تاسیس کرد که الان سرمایهای برای ایران است و وقف کرد برای آستان قدس و الان هم بحمدلله مسئولان بسیار محترمی مثل جناب آقای مسرت تشریف دارند و اینها خدمتگزاران به فرهنگ کشور هستند. ریاضیدانهای زیادی ما داریم.
چندین استاد بزرگ ریاضی داریم که در فرهنگستان علوم همکاران من هستند، من گنهکارم که آنها را یادم رفته دعوت کنم. استاد دکتر رضا داوری، رئیس فرهنگستان علوم. ایشان یکی از شخصیتهای فلسفی کشور هستند. فرهنگستان علوم امروز به دست ایشان اداره میشود. استاد دادبه، نویسنده متفکر، شاعر و شعرشناس کشور ما که در خدمتشان هستیم، این شخصیتها هم استادهای بسیار محترم ادبیات، استاد اسلامی ندوشن و دیگر شخصیتهای بسیار زنده یزدی ما هستند که اگر بخواهیم اسمی از آنها ببریم، بسیار زیاد هستند.
اینکه گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل. اجازه دهید بگویم، به خودم خطاب میکنم. اسم من محقق داماد است، به دلیل اینکه پدرم مرحوم محقق داماد، داماد مرحوم آیتا… حاج عبدالکریم حائری یزدی بود و به ایشان گفتند محقق داماد. ما هم مفتخریم که پسر که هستیم و نوه که هستیم. اما آنقدر خودم را سرزنش میکنم که پدر من در ۶۳ سالگی فوت کرد. اقلا ۵۰۰ مجتهد در پای درسش تربیت شده بودند. در ۶۳ سالگی فوت کرد، من الان ۷۴ سالم است. به خودم خطاب میکنم تو چه کردی؟ نسبت به او تو باید یک قدم بیشتر. ای پسر بکوش که روزی لااقل پدر شوی. ما یزدیها دو افتخار داشتیم. منطقه ما منطقه قنات و قناعت بود، قناعت ما نشاندهنده تلاش ما بود، قناعت ما در کنار مناعت است. من همیشه معتقدم که اگر این تلویزیون ایران زندگی یزدیهای اصیل را ( الان را کاری ندارم، من درست اطلاع ندارم) یزدیهایی که ما در جوانی درک کرده بودیم، زندگیشان را، یک صبح تا شبشان را، وضع زندگیشان را، نمونه یک زندگی ایرانی معرفی میکرد، چه درسی بود. ما کِنِس نبودیم، خسیس نبودیم، ولی ولخرج هم نبودیم. بهترین بهره را از اموالمان استفاده میکردیم. قناعت و مناعت.
در بین بخشندگی، در بین عطا، در بین دست دهندهای که یزدیهای ما داشتند، افرادی بودند در زندگی بسیار حسابگر، دقیق، ولی دست باز. خدا شاهد است که وقتی مرحوم آیتا… صدوقی شهید شده بودند، ما از تهران رفتیم برای تشییع جنازه ایشان. اصلا یزدیها هرچه داشتند، در کف اخلاص داشتند برای پذیرایی مهمان هایی که از شهرستانها آمده بودند. مهمانانی که از شهرستان آمده بودند اصلا مانده بودند مبهوت که این مردم چقدر مهمان دوست هستند، در عینی که یک قران بیجا خرج نمیکنند؛ حساب دارد. واقف همین مرکزی که شما میبینید( بنیاد موقوفات افشار) هرچه که داشته، این جایی که الان شما نشستید(محل برگزاری نسست) اتاق خواب شخصی خودش بود، منزل مسکونی شخصیاش بود که خانمش اینجا زندگی میکرد؛ مادر ایرج افشار. و بعد نوشت و دستورش پیش من است؛ که به محض اینکه زنم فوت میکند، بشود جزو موقوفه و من اینجا را تبدیل کردم به اینجا. هرچه داشت، گذاشت برای ایران، هرچه داشت برای فرهنگ ایران، برای جغرافیای ایران، برای تحکیم وحدت ایران. گفت برای بچههایم خرج کردم و تحصیل کردند، دیگر بیشتر از این نمیخواهم به آنها بدهم. این یک یزدی است. شاید در سراسر ایران دو تا یزدی هستند که واقف هستند؛ هر دو هم واقف هستند، واقف فرهنگی. نظیر ندارد در وقفهای ایران که کسی اینقدر فرهنگدوست باشد و اموالش را وقف فرهنگ کند. بروید و ببینید افرادی هستند که واقف هستند، زیاد هم هستند، ولی وقف فرهنگ ایران و وطن ایران و ایراندوست و ادبیات ایران نظیر ندارد. خواستم این را عرض کنم که گذشته ما این بود.
باید اینجا بایستیم که گذشته داشتیم؟ گذشته را باید نگاه کنیم برای رفتن به آینده. آینده چه باید بکنیم؟
در جلسات خیلی شلوغ یزد هم گفتم. آقا جوانها را حرکت دهید. آه ما یزدیها است که آنجا اعتیاد وجود داشته باشد. جوانهای یزد اهل تلاش هستند، نمونه ایران بودیم سالها. قبل از طلوع جوان و پیرش از خانه میرفتند بیرون، آخرین دقایق شب میآمدند و کسی عاری نداشت که کار میکند، کسی به کسی متلک نمیگفت چقدر تو خسیسی، چقدر تو زحمت میکشی، این حرفها نبود. بنا نبود کسی کار نکند، بنا نبود کسی تنبلی کند. یک وقت یادم است یک کسی یک چنین متلکی به دیگری گفت، همه به او حمله کردند. کار افتخار است، تلاش افتخار است. آن پیرزن یزدیاش داشت آن موقع شربافی میکرد، پیرمردش به هر طریق بود میرفت کشاورزی میکرد. در این کویر خشک، آب را از چندین متری بیرون آوردند و اینطور آباد کردند آنجا را. دلم میسوزد وقتی آمارش را میشنوم که میگویند آنجا یک وقتی دادگستری، در سن من و نه خیر قبل، دادگستری داشت تعطیل میشد و پرونده نبود، قضات بیکار بودند، دادگستری اصلا دعوا نداشت. همین منزل مرحوم آقای خاتمی، پدر رئیس جمهور عزیز سابقمان؛ این بزرگوار در خانهاش باز بود، هر کس دعوایی داشت، میآمدند آنجا به آنها صلح میداد و تمام میشد و میرفت. باید برگردیم به سنت سابقمان، تو را به خد ابیایید برگردیم. افتخار ما یزدیها این بود تا آخر عمر، پدر من تا آن دقیقهای که زنده بود، مثل این بود که تازه از احمدآباد آمده است. لهجهشان را تعصب داشتند و یزدی حرف میزدند. به لهجه یزدی صحبت میکردند و تا یک تهرانی بود، ادای تهرانی را درنمیآوردند. این وقار و سنگینی یزدیها را نشان میدهد. کارآفرینان بزرگ کشور را اگر بخواهیم اسم ببریم، باید یک کتاب بزرگ در مورد کارآفرینان یزد بنویسیم که من این انتظار را از دوستان و نویسندگان جوانمان دارم با کمال جدیت بنشینید و زندگی اینها را بنویسید؛ اینها چه کسانی بودند، چگونه زندگی کردند، از صفر چگونه شروع کردند زندگیشان را تامین کردند و برای دیگران کار درست کردند؟ با تواضع. یک کسی که در دفتر آقای برخوردار کار میکرد، الان یکی از مقامات است. میگفت یادم نمیرود که این میآمد صبح با همه روبوسی میکرد. جونم، عزیزم، قربونت بروم؛ همینطور با همه صحبت میکرد و همه را با مهربانی. خدایا! ما این سرمایههای گذشته را چطوری از دست دادیم و برایشان ارزش قائل نبودیم.
گفتنی است آیت ا…محقق داماد بعد از این جملات سکوت سنگینی کرد و پس از چند لحظه سخنرانی خود را قطع کرد و از مهمانان خداحافظی کرد.
در ادامه این نشست، دکتر اصغر دادبه از اساتید صاحب نام یزدی تبار ادبیات ایران به نقد وضعیت موجود در استان یزد پرداخت. داریوش مهرشاهی هم به بیان ریشه ها و خاطراتی از همزیستی ادیان در یزد پرداخت. حسین مسرت، پژوهشگر یزد هم متن ادبی درباره یزد قرائت کرد. دکترجعفری ندوشن به شخصیت و آثار ایرج افشار پرداخت و پیام شمسالدینی هم گزارشی از پژوهشش درباره تبار یهودیان در یزد ارائه کرد. با توچه به اهمیت سخنان ارائه شده در این نشست، در شماره های آتی به انتشار آن اقدام می شود.
دیدگاهتان را بنویسید