خاطره بازی با اولینهای پرگار
مجلهای برای طبقه متوسط جدید
مهدی زمان زاده
عاطفه ابراهیمی
خیلی سال پیش برای نوشتن گزارشی به آرشیو صحافیشدۀ پرگار سر زدم. قرار بود برای آن گزارش ایده بگیرم اما وقتی شروع به خواندن مطالب کردم تقریباً تمام آرشیو را خواندم. این اولین رویارویی من با پرگار بود هفتهنامهای که اتفاق متفاوتی در رسانههای یزد بود. حالا پس از سالها در یک روز بهاری فرصتی شد تا با دکتر پیام شمسالدینی و دکتر امیرحسین جلالی ندوشن از آغاز به کار پرگار بگوییم. گفتگویی طولانی اما خواندنی.
– داستان شما با پرگار چطوری شروع شد؟
شمسالدینی: آقای احمدرضا موحد از مدتها قبل دنبال مجوز مجله در یزد بودند. ایشان مربی امور تربیتی آموزشوپرورش بودند و سابقه فرهنگی و ادبی داشتند؛ حالا هم شعر میگویند و دست به قلم نیز هستند. ایشان به دنبال مجوز بودند، حتی شاید پیش از دوم خرداد تقاضا را داده بودند و خیلی هم پیگیر بودند که مجوز بیاید. مجوزی که تقاضا داده بودند گمانم به نامی شبیه آفتاب کویر بود. تیر و مرداد سال ۱۳۸۱ مجوز به اسم آفتاب یزد یا آفتاب کویر آمد. همان موقع گفتم این نام نمیتواند ماندگار شود و قرار شد تقاضای تغییر نام دهیم. من از مدتها پیش پرگار را در ذهن داشتم، پیشنهاد دادم و تصویب شد. پرگار به معنای ابزار اندازهگیری است، به معنای همراهی با روزگار و زمان یا با دوران بودن هم است و یک مقدار تخصصیتر و ادیبانهترش پرگار به معنی فن و فریب و نیرنگ هم میتواند باشد. من تازه از دانشگاه شیراز با مدرک مهندسی فارغالتحصیل شده بودم و صاف افتاده بودم در کار فرهنگی یزد، یعنی جایی که دلم میخواست کار کنم. آقای موحد هم یک دفتری در آن موقع داشتند و هرکسی را که میشناختم دعوت میکردم که در جلسات ما شرکت کند. جلسات ماهیانه یکبار بود از تیر و مرداد ۸۱ تا اسفند. قبل از انتشار نزدیک شش ماه یا بیشتر دوستان را دعوت به همکاری میکردیم و میآمدند و حرف میزدند و هرکسی هم فکر و ایدهای داشت. آقای موحد یک حلقهای داشتند که از دوستان شاعر بودند، بچههای دبیرستان استعدادهای درخشان بودند، دانشآموزان سابقشان بودند که دانشجو شده بودند. بچههایی بودند از کانون پرورش فکری یا ارشاد یا هرکسی که میشناختیم، همه را دعوت میکردیم و میآمدند که اول ماهی یکبار بود و بعد تبدیل شد به هفتهای یکبار، ولی هیچ جور کار پیش نمیرفت، یعنی حس میکردم کسی نه کننده کار است و نه میداند ما در چه زمان و در چه مقطعی به سر میبریم. اولین جلسهای که دکتر جلالی را دیدم و سه، چهار جمله که گفت، دیدم خودش است. چون خود من شخصاً اگر در هر مجموعهای موفق بودم، نفر دوم یا سوم خوبی بودم، هیچوقت نفر اول خوبی نبودم. در بهار ۸۲ دیگر جلسات مستقل داشتیم و قرار بود تولید مطلب آغاز شود. هنوز تحریریه نداشتیم دکتر جلالی از متین غفاریان دعوت کرد. منتظر شدیم تا متین از تعطیلات بیاید. بعد از آن در پارک آزادگان با متین غفاریان یک جلسه داشتیم، شاید آخرهای ترم بود. متین گفت حالا من بروم اصفهان و برگردم. اینها را میگویم که بدانید چگونه این کار که بعداً نتیجه قابل قبولی در زمان خود رقم زد چگونه شکل گرفت. در این مدت نشستهای ما همچنان ادامه داشت.
برای مطالعه ادامه این گفتگو ، شماره ۱۸۰ هفته نامه پرگار را از لینک زیر دانلود کنید:
دیدگاهتان را بنویسید