جایی میان ثروت و زباله و خشم و فقر
عاطفه ابراهیمی
ساعت سه بعدازظهر است، اغلب مغازههای راسته خیابان تعطیل کردهاند مگر یکی دو تا سوپرمارکت و میوهفروشی. انتهای راسته اما همچنان پرجنبوجوش است. یک مرکز خرید ضایعاتی با انبوهی زباله. مردی پشت میزش نشسته و حساب کتاب میکند. وانتی پر از زباله وارد میشود و کودکی باسکول را برای وزن کردن زبالهها آماده میکند. دو کودک روی انبوهی از زباله میگردند و چیزی را جدا میکنند. اینجا در قلب شهر، دنیای دیگری است. تقابل زباله و ثروت.
امروزه کسی نیست که در سطح شهر زباله گرد ندیده باشد، جوان و سالخورده، زن و مرد با گونیهایی بر دوش یا روی دوچرخه به سمت مراکز خرید ضایعات میروند. مشکلات اقتصادی سبب شده، شغلی کاذب حوالی زبالهها شکل بگیرد. شغلی که به نظر میرسد این روزها در نبود یک متولی مشخص به کاری پرطرفدار هم تبدیل شده است.
اینها، همه پول است
در همهمه مرکز خرید ضایعات به سراغ مسئول این مرکز میروم. از او میپرسم روزانه چند نفر مراجعهکننده دارد و بیشتر چه قشری هستند. او همانطور که حواسش به مشتریهاست میگوید: “روزانه بیش از ۴۰۰ نفر مراجعهکننده هستند. از همه سن و قشری هم میآیند. حتی کسی بوده که با لکسوس آمده و مقداری زباله بازیافتی برای فروش تحویل داده است. این موضوع پدیده گستردهای شده و خجالتی هم بابت آن نیست. چون گردش مالی دارد. شما به چشم آشغال به اینها نگاه میکنید؛ ولی اینها همه پول است.”
او در جواب این سؤال که چه چیزهایی را میخرند میگوید: “ما همه چیز میخریم مردم هم هر چه داشته باشند برای فروش میآورند ما حتی همین پارچه مانتو شما را هم میخریم. در واقع هیچ چیزی دور ریخته نمیشود اینها دوباره بازتولید میشود و به چرخه زندگی برمیگردد.”
همانطور که نگاهش به پولهای روی میز است میگوید: قیمتها بستگی به جنسی دارد که تحویل میدهند از کیلویی ۲ هزار تومان تا کیلویی ۲۰۰ هزار تومان. پلاستیک و نان خشک ارزانترند و جیوه، قلع و مس بسیار باارزشتر.
میانه صحبت سریع میرود تا در گوشهای از این انبار زباله به مشکلی که پیشآمده رسیدگی کند، وزنی جابهجا شده یا پولی کموزیاد شده است هر چه هست او بهعنوان مسئول اینجا، باید برود و اوضاع را آرام کند.
ادامه این مطلب در مجله پرگار